کد مطلب:29966 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:78

فرمان به دشنام گفتن به او و بیزاری جستن از وی












6323. مناقب آل أبی طالب:طبق آنچه نزد اهل علمْ ثابت شده است، ریشه دشنام گفتن به وی این است كه معاویه فرمان داد تا او را بر منبرها لعن كنند.

ابن عبّاس در این باره با معاویه حرف زد.

معاویه گفت:هرگز! این مربوط به دین است(!) و نمی شود آن را ترك كرد. آیا او نسبت به پیامبر خدا، متقلّب و نسبت به ابو بكر، بدگو و نسبت به عُمَر، سرزنشگر و نسبت به عثمان، خواركننده نبود؟!

ابن عبّاس گفت:آیا علی علیه السلام را بر منبرها دشنام می گویی، در حالی كه وی آنها (منبرها) را با شمشیر خود بر افراشت؟

معاویه گفت:این كار را رها نخواهیم كرد تا بزرگ ترها با آن بمیرند و كوچك ترها با آن، رشد كنند.[1].

6324. الكامل فی التاریخ:در سال 41 هجری، معاویه، مغیرة بن شعبه را بر كوفه گماشت. وقتی فرمان حكومت آن جا را به وی داد، وی را فرا خواند و به وی گفت:امّا بعد! تا به امروز، عصا به نام بردبار، بر زمین زده نشده بود.[2] خداوند حكیم، تو را بی تعلیم كارآ ساخته است،! می خواستم چند چیز را به تو توصیه كنم؛ ولی به خاطر اعتماد به آگاهی ات، آنها را رها می كنم؛ امّا نمی توانم یك توصیه را ترك كنم:بدگویی به علی و نكوهش وی، رحمت فرستادن بر عثمان و استغفار برای وی، عیبگیری از یاران علی و تبعید آنان، و ستایش از پیروان عثمان و نزدیك سازی آنان به خویش را ترك نكن.[3].

6325. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از عبد اللَّه بن ظالم -:مغیرة بن شعبه در سخنرانی خود، علی علیه السلام را دشنام می گفت و سخنرانان را وا می داشت كه وی را دشنام بگویند.[4].

6326. أنساب الأشراف:معاویه، مغیرة بن شعبه را بر كوفه گمارد و وی نُه سال، فرمانروایی آن جا را به عهده داشت. او خوش رفتارترینِ مردم و آسایشجوترینِ آنان بود (!)، جز آن كه نكوهش علی و بدگویی به وی را رها نكرد و عیبجویی از قاتلان عثمان و لعن فرستادن بر آنان را وا نگذاشت.[5].

6327. أنساب الأشراف:ولید بن عثمان بن عفّان، پسری به نام عبد اللَّه داشت كه اظهار خداشناسی می كرد و علی علیه السلام را نفرین می نمود و می گفت:علی، دو جدّ من (عثمان و زبیر) را كشت. مادر عبد اللَّه، دختر زبیر بن عوّام بود.

او در شب عرفه، رو به هشام بن عبد الملك - كه بر منبر بود - برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان! امروز، روزی است كه خلفا لعن ابو تراب را در آن، مستحب می شمرده اند.

هشام گفت:ای عبد اللَّه! ما برای دشنام گفتن و لعن كردن كسی به این جا نیامده ایم.[6].









    1. مناقب آل أبی طالب:222/3، بحار الأنوار:22/323/39.
    2. این، قسمتی از شعر متلمّس است كه طبری، همه آن را در تاریخ خود آورده است:

      تا به امروز، عصا به نام بردبار، بر زمین زده نشده بود

      و انسان، آموزش داده نشده است، جز برای این كه بداند.

      عصا بر زمین زدن كه در این شعر آمده است، برگرفته از داستان قاضی پیری است كه در دوران پیری به دختر خود دستور داده بود هرگاه در زمان داوری در موضوعی اشتباه می كند، عصا را بر زمین بكوبد تا وی متوجّه شود. كم كم این تعبیر، ضرب المثل شد و درباره انسان جایز الخطا كه باید آگاهش ساخت، به كار رفت (ر. ك:لسان العرب:ذیل ماده «قرع»).

    3. الكامل فی التاریخ:488/2، تاریخ الطبری:253/5، أنساب الأشراف:252/5.
    4. المستدرك علی الصحیحین:5898/509/3، سیر أعلام النبلاء:7/31/3.
    5. أنساب الأشراف:252/5، تاریخ الطبری:254/5، الكامل فی التاریخ:488/2.
    6. أنساب الأشراف:245/6، شرح نهج البلاغة:221/13 و 57/4 و 256/15.